- فندق زدن
- آن باشد که دست چپ را مشت کنند و سر انگشت سبابه دست راست را بنوعی بین انگشت سبابه و وسطای دست چپ زنند که صدایی از آن برآید
معنی فندق زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- فندق زدن ((~. زَ دَ))
- بشکن زدن، با انگشتان دست صدا درآوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرپانشستن
خندیدن
ابزاری دارای دو اهرم برای شکستن فندق
در حال فندق زدن: فلک فندق زنان در عهد پیری بصیتش رقص دوران می نماید (شرف شفروه رشیدی بها)
پندک بند برناک بند سر انگشتی که بحنا رنگ کرده باشند
سر زانو را بر زمین گذاشتن
لندیدن غرغرکردن
روشن کردن خود رو با دسته روشن کردن اتومبیل باهندل، معاشرت کردن جماع کردن
بشکن زنان
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته
به هم چسباندن ظرف های شکسته با بند یا بش، بش زدن
نجک زدن وا داشتن، سیخ زدن به ستور فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن
دم زدن چنگ زدن گپ زدن سخن گفتن حرف زدن دم زدن: غلامی که دگر دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد... غلام را بدریا انداختند. باری چند غوطه خورد و باخر مویش گرفتند... چون بر آمد بگوشه ای بنشست و نطق نزد. اما در نسخه فروغی آمده: چون برآمد بگوشه ای بنشست و قرار یافت: ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند که همچو صنع خدایی ورای ادراکی. (حافظ. 324)
خواستن و گدائی کردن
نادرست نویسی نغ زدن پارسی است تام زدن (گویش گیلکی) بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند